روزگار زار

روزگار زار

سکوت میکنم ...به احترام آن همه حرفی که در دلم مرد
روزگار زار

روزگار زار

سکوت میکنم ...به احترام آن همه حرفی که در دلم مرد

دلنوشته ها 2

 

 

نه ساعت

 

آغازم می‌کند

 

نه تقویم پایانم می‌دهد

 

لحظه‌شمار،اتفاقی هستم که نمی‌افتد...

. .

..

صدای قلب نیست

صدای پای توسـت

که شب ها در سینه ام می دوی

کافی است کمی خسته شوی


کافی است کمی بایستی . . ! 

..

..

..

ای چراغ دل تاریکم از این خانه مرو


آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو

شمع من باش و بمان، نور ز تو، اشک ز من

جان فشانه تو منم، در بر پروانه مرو

سوختی جان مرا آه مکن، اشک مریز

از بر عاشق دلداده، غریبانه مرو

قصه خواهی شد و از یاد جهان خواهی رفت

قهر بیهوده مکن، در دل افسانه مرو

در کلبه ی من، مهر تویی، ماه تویی

ای چراغ شب تاریکم از این خانه مرو

.

.

 زورق

گاه آرزو میکنم زورقی باشم برای تو

تا بدان جا برمت که میخواهی

زورقی توانا

به تحمل باری که بر دوش داری

زورقی که هیچگاه واژگون نشود

به هر اندازه که نا آرام باشی

یا متلاطم باشد

دریایی که در آن میرانی...

بسترم


 صدف خالی یک تنهایی ست
و تو

چون مروارید
 گردن آویز کسان دگری

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم


خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم


سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست


صخره ام، هر قدر بی مهری کنی می ایستم


تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی ست


در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم


چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود


بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم 


زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست


کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفت 

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته


گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته


 

دوست داشتنت هوس نیست که باشد و نباشد

نفس است

تا باشم

تا باشی

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم…

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم…

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم…

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ،

نگاهت کنم … صدایت را بشنوم…به تو تکیه کنم

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی …

باز هم ،

نگاهت می کنم …

صدایت را می شنوم …

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم،

هر جا که باشی…

پشت ســــرم حرف بود



حدیــث شد



میترســــم آیه شود



سوره اش کنند به جعـــــــــل



بعد تفسیـــرم کنند این جماعت نـا اهـــل

 

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند

نظرات 1 + ارسال نظر
m یکشنبه 11 آبان 1393 ساعت 16:58 http://pix1pix.blogsky.com

در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست

چون نیست ریا ، هیچکس انگشت نما نیست

ما طالب مهریم و دل از عاطفه لبریز

دل صافتر از تو به خدا هیچ کجا نیست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.