قبل از رفتن
گاهی قبل از رفتن
قبل از به زبان آوردنِ
خداحافظ
چشمانت را ببند
به لحظه هایتان
به خنده هایتان
به دعوا و بچه بازی هایتان
به بی حوصلگی ها و بعد دلتنگی هایتان
به حسودی هایِ عاشقانه تان
به لحظه هایتان
فکر کن !
اگر لبخندی رویِ لبهایت آمد
اگر دلت برایش بی تابی کرد
اگر فکرِ دستهایش مجنونت کرد
یک قدم به عقب بردار
نگاهش کن
:بگو
راستی . . فردا با هم قرار همیشگی
بلند شو پسرم!
گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه کرده است
بلند شو پسرم !
این قصه برای نخوابیدن است !
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافیست کمی خسته شوی
کافیست کمی بایستی”
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
دلم درد میکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــد….
انگــــــــــــــــــــــار….
خام بودنــــــــــــــــــــــــــــد…
خیال هایی که به خوردم دادی…!
ادامه مطلب ...