روزگار زار

روزگار زار

سکوت میکنم ...به احترام آن همه حرفی که در دلم مرد
روزگار زار

روزگار زار

سکوت میکنم ...به احترام آن همه حرفی که در دلم مرد

در آینه



خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت

 

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی

بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت

 

از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت

 

کم کم به سطح آینه برف می نشست

دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

 

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود

رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

 

نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت

 

شاعر کنار جو گذر عمر دید و من

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت


خیال خام

 

 

دلم درد میکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــد….

انگــــــــــــــــــــــار….

خام بودنــــــــــــــــــــــــــــد…

                  خیال هایی که به خوردم دادی…!                    
 

 

 

  

 

 

 

ادامه مطلب ...

مرتضی پاشایی از نفس افتاد

 

مرتضی پاشایی از نفس افتاد

 

  

   

  

 

 

 

 

  

 

 

 

ادامه مطلب ...

دکتر علی شریعتی

ای حسین

حال ما گریه دارد ,

یا حال تو؟

ادامه مطلب ...